مولای من
کاش میدانستم که کجا دلها به ظهور تو قرار و آرام خواهد یافت یا به کدام سرزمین اقامت داری آیا به زمین رضوا یا غیر آن ؟ یا به دیار ذو طوی متمکن گردیده ای ؟ بسیار سخت است بر من که خلق را همه ببینم و هیچ از تو صدایی حتی آهسته هم به گوش من نرسد بسیار سخت است بر من بواسطه ی فراق تو نزدیک من رنج و بلوی احاطه کند و ناله ی زار من به حضرتت نرسد و شِکوه به تو نتوانم ای مولای من تا کی در شما حیران و سرگردان باشم تا به کی و به چگونه خطابی در باره ی تو توصیف کنم و چگونه راز دل گویم تا کی...
نویسنده: هیئت مذهبی شمیم یاس دانشگاه نبی اکرم (ص) تبریز |
جمعه 87 تیر 14 ساعت 2:4 صبح
|
|
نظرات دیگران نظر
|
چرا نمی گویند که آن کشیده سر از شوق آن بلند اندام سیاه جامه به تن، دلبر دلیر، آن شیر نوید روز ده، آن شب شکاف با تدبیر ز شاهراه کدامین دیار می آید و نور صبح طراوت بر این شب تاریک چه وقت می تابد؟ در انتظار امیدم، در انتظار امید طلوع پاک فلق را، چه وقت آیا من به چشم غوطه ورم در سرشک خواهم دید؟ بیا که دیده ی من به جستجوی تو گر از دری شده نومید گمان مدار که هرگز دری دگر زده است سپیده گر نزده سر، بیا بلند اندام که از سیاهی چشمم سپیده سر زده است
نویسنده: |
پنج شنبه 87 تیر 13 ساعت 11:0 عصر
|
|
نظرات دیگران نظر
|