چرا نمی گویند که آن کشیده سر از شوق آن بلند اندام سیاه جامه به تن، دلبر دلیر، آن شیر نوید روز ده، آن شب شکاف با تدبیر ز شاهراه کدامین دیار می آید و نور صبح طراوت بر این شب تاریک چه وقت می تابد؟ در انتظار امیدم، در انتظار امید طلوع پاک فلق را، چه وقت آیا من به چشم غوطه ورم در سرشک خواهم دید؟ بیا که دیده ی من به جستجوی تو گر از دری شده نومید گمان مدار که هرگز دری دگر زده است سپیده گر نزده سر، بیا بلند اندام که از سیاهی چشمم سپیده سر زده است
نویسنده: |
پنج شنبه 87 تیر 13 ساعت 11:0 عصر
|
|
نظرات دیگران نظر
|